خب بالاخره راحت شدم

بعد دو روز بالاخره صفحه پنل مدیریت رو بست :|

حالا دیگه راحت می تونم هرچی می خوام بنویسم

واقعا نیاز به تشکر هست از نویسنده آب هویچ که این فرصت رو به وجود آوارد تا ما وبلاگا هم بتونیم حرف بزنیم ولی مثل اینکه بقیه زیاد دوست ندارن >ـــ<

ولی من این کارو دوست دارم O_O خب از چی شروع بکنم؟

بزارید از قالب بد بختم بگم

هر روز وارد پنل میشه و روی بخش قالب کلیک می کنه هی تغییر ایجاد می کنه آخه من نمی فهمم مگه قالب محل پز دادنه هی میاد یه تغییر میده تا این نسل قالب های ستون رو از بین ببره

وای وای وای که خستم کرد انقدر به محمدحسین پارسائیان پیام داد وبلاگ اون بیچاره هم مثل من تنها مونده و کسی حوصله آپدیت کردنش رو نداره :(

وای که اینا چقدر تنبلن

اما هر چقدر که بد گفتم بزارید یکمم تعریف بکنم ازش D:

این طوری که از مرورگر محمدصادق شنیدم اینطوریاس که هر روز دنبال یه پیشرفته و دنبال کمک به بقیس اینو شاید خودتونم بفهمید از بخش جدیدی که به وبلاگ اضافه کرده :)

اما قطعا زندگی هر کسی بالا و پایین داره و الان که مدارس داره شروع میشه خیلی درگیر درس شده بخصوص به خاطر یک تصمیم غلط دیگران براش :(

همین من چیز دیگه ای برای نوشتن ندارم غیبت هام رو کردم البته بدون سبزی خورد کردن :)

#چالش_اگر_جای_وبلاگم_بودم